-
محبوب
جمعه 2 مردادماه سال 1388 12:19
یا خیر حبیبی و محبوب چه اندازه تنگ است راه ها بر کسی که تواش رهنمون نباشی و چه اندازه حقیقت روشن است بر کسی که تو راهش را نشانش داده ای پس دشواریها و ناهمواریهای راه را بر ما آسان بدار ما را از آنان قرار ده که دلهاشان را سرشار از دوستی خویش کردی آنان که برای قرب و دوستیت برگزیده ای و برای عشق و محبتت خالصشان کرده ای...
-
وقتی
جمعه 19 تیرماه سال 1388 09:06
وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَکَبِّرِینَ و روز رستاخیز آنان را که بر خداوند دروغ بسته اند میبینی در حالی که روهایشان سیاه است. آیا گردنکشان را جای در دوزخ نیست؟ وقتی ... خیلی از نوشته هام با "وقتی" شروع میشن...
-
آخرین روز بهار
یکشنبه 31 خردادماه سال 1388 23:23
وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَى اللّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَیْتُمُونَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ و چرا بر خدا توکل نکنیم؟! و حال آنکه او ما را به راه هایمان رهبری کرده است. و ما بی گمان بر آزاری که بر ما روا می دارید شکیبایی پیشه خواهیم کرد و اهل توکل باید...
-
مژده
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1388 20:25
زده ام فالی و فریادرسی می آید ... یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَّهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُّقِیمٌ پروردگارشان آنان را به رحمت و خشنودی از سوی خویش و بهشتی که در آن نعمتهای دائم دارند نوید می دهد وقتی دلت مثل آسمون بالای سرت میگیره رو میکنی به آسمون و قرآن رو باز میکنی و صدایی میشنوی که...
-
خیانت
دوشنبه 11 خردادماه سال 1388 18:59
خدایا تو را شاهد میگیرم که من تمایلی به نوشتن این گونه حرفها در اینجا نداشتم، اما نمیدانم چگونه در چشمان تو بنگرم و سکوت کنم و چیزی نگویم وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ چون به آنان گفته شود در زمین فساد نکنید گویند: همانا ما خود اصلاحگریم أَلا إِنَّهُمْ هُمُ...
-
حب
دوشنبه 4 خردادماه سال 1388 17:30
وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ و برخی از مردم همتایانی غیر خدا برگزیده و مانند خدا دوستشان دارند ولی آنان که ایمان آورده اند خدا را بیش از هر چیزی دوست دارند صحبتهای دیشب توسر عجیب به همم ریخت ... و فکر کن که چه تنهاست...
-
خاکستری
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1388 23:52
به خودم گفتم: تو که این همه آدمای دیگه رو ناراحت کردی و میکنی تا حالا چقدر آدمای دیگه رو خوشحال کردی؟ چند بار؟ چند نفر؟ اونوقت بود که خیلی شرمنده شدم ... و باز هم همون حس خاکستری دوباره سراغم اومد ... و از خودم و کارام و نماز و روزه و دعاها و اشکام به شدت بدم اومد ... مثل خاکستری که یههو بهش فوت کنن و پخش شه توی باد...
-
یا مقلب القلوب
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1388 22:47
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ سپس دلهای شما...
-
توجه
پنجشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1388 07:48
وقتی یکی که خیلی دوستش داشته باشی وقتی احساس کنی که از یه چیزی ناراحته ولی به روی خودش نمیاره وقتی تلاش کنی علت ناراحتیش رو بدون اینکه به روش بیاری بفهمی وقتی نتونی وقتی با دیدن ناراحتیش انگار وجودت ذره ذره آب میشه سعی میکنی که به روی خودت نیاری چون ممکنه ناراحت بشه و تو تحملش رو نداری ...
-
سفر
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1388 10:01
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن به نظرم خیلی ها دوست دارن که زمان دقیق مرگشون رو بدونن شاید چون میخواهند که بدانند چقدر فرصت دارند اما فرصت برای چه کاری؟ برای زندگی؟ برای جبران؟ یا برای باور؟ باور اینکه وقت تمام شد واقعاً تمام شد دیشب که داشتم وصیتنامه مینوشتم به این فکر میکردم که...
-
خوشحالی
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1388 01:56
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی ... لحظات زیبا و خوشحال کننده خیلی ساده میان ... وقتی کنار خیابون منتظر یکی از دوستات هستی و اونو در حال رد شدن از خط عابر میبینی در حالی که خندون داره به طرفت میاد و خیلی ساده برات دست تکون میده ... و تو خیلی خوشحال میشی ... خیلی ساده میشه خیلی خوشحال شد اگه اون دوست یکی از بهترین...
-
صبر
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 17:58
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ و هر آینه شما را به اندکی از ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی و کاهش ثمرات می آزماییم و شکیبایان را بشارت ده گریه نمیکنم نه اینکه سنگم گریه غرورم رو به هم میزنه مرد برای رفع دلتنگی هاش...
-
بارون
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 01:36
وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء طَهُورًا و او کسی است که بادها را پیش از باران رحمتش به بشارت فرستاد و از آسمان آبی پاک و پاک کننده فرو فرستادیم بارش گاه و بی گاه باران در این چند روزه دلم را حسابی هوایی کرده دیروز بابت پیچاندن کلاس بعد از ظهر از...
-
دوست
پنجشنبه 20 فروردینماه سال 1388 02:19
هیچ چیز بهتر از یک دوست خوب نیست همین ! پ. ن. چند شب پیش فرصتی شد که تونستم دوباره از کنارگذر پل زیرگذر چهار راه طالقانی کرج رد بشم هنوزم مثل قدیما خیلی هیجان انگیز بود راهی که به سختی جای عبور برای یک نفر داره از سمت راست ماشینها به سرعت به فاصله چند سانتیمتری رد میشن سمت چپ هم مثل یه جور پرتگاهه که ماشینا از زیرش در...
-
زخم
پنجشنبه 13 فروردینماه سال 1388 14:25
وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَى اللّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَیْتُمُونَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ و چرا بر خدا توکل نکنیم؟! و حال آنکه او ما را به راه هایمان رهبری کرده است. و ما بی گمان بر آزاری که بر ما روا می دارید شکیبایی پیشه خواهیم کرد و اهل توکل باید...
-
به بهانه استاد
سهشنبه 11 فروردینماه سال 1388 14:04
صالح گفت: " خواستم بنویسم که یادها تازه شوند. دیدم بی ثمر است، داغ ها تازه میشوند " اما من مینویسم چون داغم هنوز تازه است ... استاد هنوز ربع قرن از تولدش نگذشته بود که کارش تموم شد و رفت ... توی اینترنت یه صفحه ای به نامش پیدا کردم که ظاهراً یه سری دختر درستش کرده بودن و توش نوشته بود: " معلم ما بودند...
-
خاکستری
چهارشنبه 5 فروردینماه سال 1388 15:58
مثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُواْ عَلَى شَیْءٍ ذَلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ داستان آنان که به پروردگارشان کافر شدند [این است که] کردارشان چون خاکسترى است که بادى سخت در روزى طوفانی بر آن بوزد، که بر هیچ چیزى...
-
88/8/8
دوشنبه 3 فروردینماه سال 1388 23:11
بشکن سبوی باده را، مستی تویی، مستی تویی در این سرای نیستی، هستی تویی، هستی تویی یا امامنا الرئوف حالا میفهمم که چرا هر چه به امسال نزدیکتر میشدیم هر جایی که میرفتم نشانه ای را میافتم که رنگ و بوی او را داشت انگار امسال همه چیز و همه جا او را فریاد میزنند بگذار بگویند که توهم زده ام بگذار بگویند نشانه ها اتفاقی است...
-
شیشه
جمعه 30 اسفندماه سال 1387 15:15
گوش بده عربده را دست منه بر دهنم چونکه من از دست شدم در ره من شیشه منه گره بنهی پا بنهم هر چه بیابم شکنم تو که میدونی من جلو هیچکس کم نمیارم به جر تو که همیشه جلوت کم آوردم کم آوردم تو مرامت ... توی مهربونیت ... توی جدیتت ... حتی توی دعوا و کل کل ... حالا اومدم منت کشی ... اومدم بگم بازم کم آوردم اصلاً من کی باشم که...
-
آرامش
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1387 06:43
خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ وقتی این را می خواندم فهمدیم که من آرامشم را در نگاه تو گم کرده ام در همان مهربان ترین و والاترین نگاه آفرینش حالا مثل طفلی که نگاه مادرش را گم کرده با چشمانی که از بارش...
-
دعا
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1387 10:26
دیشب بر اثر دعای من یه بنده خدای دیگه هم پودر شد البته خودش اونجوری که گفت فعلاً سالمه ولی لپ تاپش ظاهراً پودر شده خیلی به خودم بد و بیراه گفتم آخه دوست جون، قربونه حکمتت برم ما رو میخوای ضایع کنی؟! OK این دوست رنگی ما رو دیگه چرا قاطی دعوا میکنی؟! اونم توی این اوضاع و احوال !! البته ببخشیدا، جسارت نشه شما مالک هستی و...
-
رنگ آشفتگی
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 11:34
گاهی آتش فشانی درونم روشن میشود که از آن کلمات فوران میکنند در این مواقع فقط میتوانم بنویسم، زیاد و طولانی که کسی نخواند احساس میکنم تمام درونم داره به مرکزیت یه جایی وسط و زیر قفسه سینم با شتابی بسیار زیاد میچرخه ... اونقدر زیاد که بیتابم میکنه ... انگار یه شعله ای از درونم داره زبونه میکشه ... سرعت چرخش هی زیاد و...
-
فتح خون
دوشنبه 28 بهمنماه سال 1387 11:10
قل اعوذ برب الفلق، این است رسم جهان: روز به شب میرسد و شب به روز. آه از سرخی شفقی که روز را به شب میرساند ! بخوان، که این سرخی از خون فرزند رسول خدا، حسین بن علی رنگ گرفته است ... آل کسا در انتظار خامس خویشند، تا روز بعثت به غروب عاشورا پایان گیرد و خورشید رحمت نبوی در افق خونین تاریخ غروب کند و شب آغاز شود چشمهها...
-
سپاس
یکشنبه 8 دیماه سال 1387 06:20
سپاس شایسته خداوندی است که ما را خلق نمود تا به حقیقت عبادتش کنیم سپاس شایسته خداوندی است که به ما چشمانی ارزانی نمود تا برایش پر از اشک شوند سپاس شایسته خداوندی است که به ما گوشهایی ارزانی نمود تا سخنانش را بشوند سپاس شایسته خداوندی است که به ما زبانی ارزانی نمود تا با او سخن بگوید سپاس شایسته خداوندی است که به ما...
-
همدلی
سهشنبه 3 دیماه سال 1387 22:56
بیشترین چیزی که در لحظات سخت آزارم میدهد همدردی است کاش میدانستی من به همدردی احتیاجی ندارم کاش میفهمیدی که همدردی تو به خاطر من نیست آخر این همدردی ات هم خودخواهانه است و همین آزارم میدهد آنچه من میخواهم همدلی توست نه همدردی ات گر شور به دریا زدنت نیست از این پس بیهوده نکوبم سر سودا زده بر سنگ با من سر پیمانت اگر...
-
فرصت دیدار
دوشنبه 2 دیماه سال 1387 19:10
یادت هست که سپردی به جایت در آغوش خداحافظی بکشندم حالا آغوشم انتظار دیدارت را میکشد خیلی زود رفتی، ناگفته های بسیاری برایت داشتم اما اکنون که باز فرصت دیدار پیش آمده زبانم در بند است گفته بودم که بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی آخر چه بگویم؟ خیلی دلم میخواهد که مدتی در سکوت به چهره ات...
-
عسر
یکشنبه 24 آذرماه سال 1387 07:01
سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرًا گفتم: خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز حکمت ببندد در دیگری ! گفت: خدا گر ز رحمت گشاید دری، ز رحمت گشاید در دیگری ! نمیدانم ایمانم دارد بیشتر میشود یا کمتر نمیدانم چرا وقتی سختیها بیشتر میشود شوقم هم بیشتر میشود شاید چون هنگام سختیها خدا را بیش از پیش در کنار خودم احساس میکنم ......
-
مژده
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1387 14:10
مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا سایه او گشتم و او برد به خورشید مرا جان دل و دیده منم، گریه خندیده منم یار پسندیده منم، یار پسندید مرا کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا پرتو دیدار خوشش تافته در دیده من آینه در آینه شد: دیدمش و دید مرا آینه خورشید شود پیش رخ روشن او تاب نظر خواه...
-
شب آرزوها
جمعه 14 تیرماه سال 1387 12:24
باز هم شب آرزوها فرا رسید امشب آرزوهایم را در این سالهای گذشته مرور کردم و در میان خاطرات تلخ و شیرینم پرسه زدم حالا دلم به سمت و سویی میپرد و با امیدی بر دل دعا میکنم ... من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها میبینم و ندایی که به من میگوید: گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است دل من در دل شب خواب پروانه شدن...
-
یا زهرا
سهشنبه 4 تیرماه سال 1387 09:15
نقل نسبتاً متواتری است که چهره فاطمه هنگام عبادت آنچنان میدرخشید که محرابش غرق نور میشد و به همین دلیل او را زهرا (درخشنده) لقب دادند.