پریشان


بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَّرِیجٍ

آری ایشان سخن راستی را که بر آنها آمده بود دروغ شمردند پس کارشان شوریده و پریشان شد

 

اَللّهُمَّ اِنّى کُلَّما قُلْتُ قَدْ تَهَیَّاْتُ وَتَعَبَّاْتُ

خدایا من هر زمان پیش خود گفتم که دیگر مهیا و آماده شده ام

وَقُمْتُ لِلصَّلوةِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَناجَیْتُکَ اَلْقَیْتَ عَلَىَّ نُعاساً

و برخاستم براى اقامه نماز که با تو به راز و نیاز پردازم، چُرت و خستگی بر من مسلط شد

اِذا اَنَا صَلَّیْتُ وَسَلَبْتَنى مُناجاتَکَ اِذا اَنَا ناجَیْتُ

در آن هنگامى که داخل نماز شدم و به راز و نیاز پرداختم، حال مناجاتم از بین رفت،

مالى کُلَّما قُلْتُ قَدْ صَلَُحَتْ سَریرَتى وَقَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوّابینَ مَجْلِسى

مرا چه شده است که هرگاه با خود گفتم باطن و درونم نیکو شده و به احوال توبه کنندگان نزدیک شده ام،

عَرَضَتْ لى بَلِیَّةٌ اَزالَتْ قَدَمى وَحالَتْ بَیْنى وَبَیْنَ خِدْمَتِکَ

گرفتارى و پیش آمدى برایم رخ داده که پایم لغزش پیدا کرده و میان من و خدمتگذاریت حائل گشته

سَیِّدى لَعَلَّکَ عَنْ بابِکَ طَرَدْتَنى وَعَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنى

اى آقاى من شاید مرا از در خانه ات رانده اى و از خدمتت دورم کرده اى

اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیْتَنى مُسْتَخِفّاً بِحَقِّکَ فَاَقْصَیْتَنى

یا شاید دیده اى که چقدر خواسته هایت را سبک می شمارم، از خود دورم کرده اى

اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیْتَنى مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیْتَنى

یا شاید دیده اى از تو رو گردانده ام پس خشمم کرده اى

اَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنى فى مَقامِ الْکاذِبینَ فَرَفَضْتَنى

یا شاید مرا در جایگاه دروغگویان دیده اى پس رهایم کرده اى

اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیْتَنى غَیْرَ شاکِرٍ لِنَعْمآئِکَ فَحَرَمْتَنى

یا شاید دیده اى سپاسگزار نعمتهایت نیستم پس محرومم ساخته اى

اَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنى مِنْ مَجالِسِ الْعُلَمآءِ فَخَذَلْتَنى

یا شاید مرا در مجلس علماء نیافته اى پس خوارم کرده اى

اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیْتَنى فِى الْغافِلینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنى

یا شاید مرا در زمره غافلانم دیده اى پس از رحمت خویش بى بهره ام کرده اى

اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیْتَنى آلِفَ مَجالِسِ الْبَطّالینَ فَبَیْنى وَبَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنى

یا شاید مرا ماءنوس با مجالس بیهوده گذاران دیده اى پس مرا به آنها واگذاشته اى

اَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ اَنْ تَسْمَعَ دُعآئى فَباعَدْتَنى

یا شاید دوست نداشتى دعایم را بشنوى پس از درگاهت دورم کرده اى

اَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمى وَجَریرَتى کافَیْتَنى اَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّةِ حَیآئى مِنْکَ جازَیْتَنى

یا شاید به جرم و گناهم کیفرم داده اى یا شاید به بى شرمیم مجازاتم کرده اى

اَنَا الصَّغیرُ الَّذى رَبَّیْتَهُ وَاَنَا الْجاهِلُ الَّذى عَلَّمْتَهُ

من همان بنده خردسالى هستم که تو پروریدى و همان نادانى هستم که تو دانایش کردى

وَاَنَا الضّآلُّ الَّذى هَدَیْتَهُ و َاَنَا الْوَضیعُ الَّذى رَفَعْتَهُ

و همان گمراهى هستم که تو راهنماییش کردى و همان پستى هستم که تو بلندش کردى

وَاَنَا الْخآئِفُالَّذى آمَنْتَهُ وَالْجایِعُ الَّذى اَشْبَعْتَهُ

و همان ترسویی هستم که تو امانش دادى و گرسنه اى هستم که تو سیرش کردى

وَالْعَطْشانُ الَّذى اَرْوَیْتَهُ وَالْعارِى الَّذى کَسَوْتَهُ

و تشنه اى هستم که تو سیرابش کردى و برهنه اى هستم که تو پوشاندیش

وَالْفَقیرُ الَّذى اَغْنَیْتَهُ وَالضَّعیفُ الَّذى قَوَّیْتَهُ

و ندارى هستم که تو دارایش کردى و ناتوانى هستم که تو نیرومندش کردى

وَالذَّلیلُ الَّذى اَعْزَزْتَهُ وَالسَّقیمُ الَّذى شَفَیْتَهُ

و خوارى هستم که تو عزیزش کردى و دردمندى هستم که تو درمانش کردى

وَالسّآئِلُ الَّذى اَعْطَیْتَهُ وَالْمُذْنِبُ الَّذى سَتَرْتَهُ

و خواهنده اى هستم که تو عطایش کردى و گنهکارى هستم که تو گناهانش را پوشاندى

وَالْخاطِئُ الَّذى اَقَلْتَهُ و َاَنَا الْقَلیلُ الَّذى کَثَّرْتَهُ

و خطاکارى هستم که تو از او گذشتى و اندکى هستم که تو بسیارش کردى

وَالْمُسْتَضْعَفُ الَّذى نَصَرْتَهُ وَاَنَا الطَّریدُالَّذى آوَیْتَهُ

و خوارشمرده اى هستم که یاریش کردى و آواره اى هستم که در آغوشش گرفتی

اَنَا یا رَبِّ الَّذى لَمْ اَسْتَحْیِکَ فِى الْخَلاَّءِ وَلَمْ اُر اقِبْکَ فِى الْمَلاَّءِ

منم پروردگارا آن کسى که در خلوت از تو شرم نکردم و در آشکارا هم رعایت تو را نکردم

اَنَا صاحِبُ الدَّو اهِى الْعُظْمى

من صاحب مصیبتها و ماجراهاى بزرگم

اَنَا الَّذى عَلى سَیِّدِهِ اجْتَرى اَنَا الَّذى عَصَیْتُ جَبّارَ السَّمآءِ

من همانم که بر آقاى خود دلیرى کرده، من همانم که نافرمانى برپادارنده آسمانها را کرده ام

اَنَا الَّذى اَعْطَیْتُ عَلى مَعاصِى الْجَلیلِ الرُّشا

منم همانم که براى نافرمانیهاى بزرگى که کرده ام تلاش کرده ام

اَنَا الَّذى حینَ بُشِّرْتُ بِها خَرَجْتُ اِلَیْها اَسْعى

منم آن کسى که هرگاه نوید گناهى رابه من مى دادند بسویش شتابان مى رفتم

اَنَا الَّذى اَمْهَلْتَنى فَمَا ارْعَوَیْتُ وَسَتَرْتَ عَلىَّ فَمَا اسْتَحْیَیْتُ

منم که مهلتم دادى ولى به خود نیامدم و مرا پوشاندى ولى من شرم نکردم

وَعَمِلْتُ بِالْمَعاصى فَتَعَدَّیْتُ وَاَسْقَطْتَنى مِنْ عَیْنِکَ فَما بالَیْتُ اَغْفَلْتَنى

و نافرمانیها کردم و از حدّ گذراندم، از چشم خود مرا انداختى و من اعتنا نکردم تا بدانجا که گویا از یاد من بیرون رفتى

فَبِحِلْمِکَ اَمْهَلَتْنى وَبِسِتْرِکَ سَتَرْتَنى حَتّى کَاَنَّکَ وَمِنْ عُقوُباتِ الْمَعاصى جَنَّبْتَنى

پس باز هم به بردباریت مهلتم دادى و به پرده پوشیت مرا پوشاندى و از کیفرهاى گناهان مرا دور داشتى

حَتّى کَاَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَنى

تا به حدى که گویا از من شرم کردى

اِلهى لَمْ اَعْصِکَ حینَ عَصَیْتُکَ وَاَنَا بِرُبوُبِیَّتِکَ جاحِدٌ وَلا بِاَمْرِکَ مُسْتَخِفُّ

خدایا در هنگام گناه که نافرمانیت کردم نه از این باب بود که پروردگاریت را منکر باشم و یا دستورت را سبک شمرم

وَلا لِعُقوُبَتِکَ مُتَعَرِّضٌ وَلا لِوَعیدِکَ مُتَهاوِنٌ

و یا خود را در معرض کیفرت درآورم و یا تهدیدهاى تو را بى ارزش فرض کنم

لکِنْ خَطَّیئَةٌ عَرَضَتْ وَسَوَّلَتْ لى نَفْسى وَغَلَبَنى هَواىَ

بلکه گناهى بود که پیش آمد و نفس سرکش نیز آنرا آراست

وَاَعانَنى عَلَیْها شِقْوَتى وَغَرَّنى سِتْرُکَ الْمُرْخى

و هواى نفس نیز چیره شد و بدبختى هم کمک کرد و پرده آویخته(پرده پوشى تو) هم مرا مغرور کرد

عَلَىَّ فَقَدْ عَصَیْتُکَ وَخالَفْتُکَ بِجَُهْدى فَالاَّْنَ مِنْ عَذابِکَ مَنْ یَسْتَنْقِذُنى

و در نتیجه تا آنجا که مى توانستم در نافرمانى و مخالفت تو کوشیدم ولى اکنون کیست که از عذاب تو مرا نجات دهد

وَمِنْ اَیْدِى الْخُصَمآءِ غَداً مَنْ یُخَلِّصُنى وَبِحَبْلِ مَنْ اَتَّصِلُ اِنْ اَنْتَ قَطَعْتَ حَبْلَکَ عَنّى

و از دست دشمنان در فرداى قیامت چه کسى خلاصم کند و به ریسمان چه کسى چنگ زنم اگر تو رشته خود را از من قطع کنى

فَواسَوْ اَتا عَلى ما اَحْصى کِتابُکَ مِنْ عَمَلِى الَّذى لَوْلا ما اَرْجوُ مِنْ کَرَمِکَ وَسَعَةِ رَحْمَتِکَ

پس چه رسوایم بر آنچه در نامه عملم نوشته شده که اگر امید من به کرمت و وسعت رحمتت نبود

وَنَهْیِکَ اِیّاىَ عَنِ الْقُنوُطِ لَقَنَطْتُ عِنْدَما اَتَذَکَّرُها

و از ناامید شدن بازم نمى داشتى به محض آنکه به یاد آنها مى افتادم یکسره ناامید مى شدم

یا خَیْرَ مَنْ دَعاهُ داعٍ وَاَفْضَلَ مَنْ رَجاهُ راجٍ

اى بهترین کسى که خوانندگان می خوانندش و برترین کسى که امیدواران به او امید دارند


(برگرفته از دعای ابوحمزه ثمالی)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد