نفس آخر


بعضی وقتا ...

بعضی وقتا اینقدر احساس بی خاصیتی میکنی

بعضی وقتا اینقدر احساس شرمندگی میکنی

که نفس کشیدن برات مشکل میشه

و بزرگترین آرزوت میشه اینه نفس بعدی نفس آخر باشه...


نظرات 5 + ارسال نظر
مثل هیچکس پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:52 ق.ظ http://paaeez.blogsky.com

ای بابا
همینه دیگه

محمدرضا پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:11 ق.ظ http://notefalsch.persianblog.ir

سلام
چی می گی تو هم ... ۳۲ ... الکی دلتو خوش نکن ... ۳۲

[ بدون نام ] جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ب.ظ

ایها الناس یکی بره به این بنده خدا روحیه بده! مردیم از بس نوشته سیاه خوندیم. می گم شما می خوای پس زمینه نوشته هات رو سیاه کن با قلم خاکستری هم توش بنویس. بهتر نیست اینجوری؟!
آخه برادر من اعتقادی هم اگه نگاه کنی می گن خوف و رجا ! نمی گن که همش خوف! پس لا یقنطوا من رحمه الله و اینا که می گن کجا می ره؟! ما که سواد درست و حسابی نداریم ولی تا جایی که شنیدیم می گن نا امیدی گناه بزرگیه.

[ بدون نام ] شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ق.ظ

سلام...خوبی شما؟؟؟ فکر می کردم خیلی قوی تر از این حرف ها باشی......همه این حرفات درست....واقعا ما وضعمون خرابه و .....ولی واقعا با این همه نا امیدی و حس سنگین می شه هر روز رو از نو شروع کرد؟ می شه صبح فکر کرد که خداجون ممنون که یه بار دیگه به من اعتماد کردی و گذاشتی یه بار دیگه شانس خوب بودن...شانس با تو بودن ....فرصت انجام ماموریت بزرگ؛ نماینده ی تو بودن بر روی زمین ؛ رو یه کم جلو ببرم....منم با دوست قبلیمون موافقم....محسن جان یه کم هم به زندگی فکر کن ....(به جای مرگ)

[ بدون نام ] دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ق.ظ

ناامیدی!!!
باورم نمیشه !
گفتی بنویس منم نوشتم
تا مینویسم زنده ام و امیدوار
عشق یعنی امید
عاشق باش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد