یا تواب

 

معبودا

اگر پشیمانی از گناه توبه محسوب می شود، 

پس به عزتت سوگند که من از پشیمانانم

و اگر آمرزش خواهی خطا را پاک نماید، 

پس به راستی که من از آمرزش خواهانم

 

اگر بنده ای از بندگان مومن من، گناهی بزرگ انجام دهد که مستوجب کیفر و عقوبت در دنیا و یا در آخرت شود،

من آنچه صلاح آخرت او در آن است را برایش منظور کنم. پس در عقوبت دنیایش شتاب کنم تا او را به این گناه کیفر دهم،

و یا اینکه اندازه کیفر او را معین کرده، بدان حکم کنم و آن را بدون اجرا موقوف گذارم، و اجرای آن را به مشیت خود واگذارم،

و بنده من آن را نمی داند و بارها و بارها درباره اجرای آن مردد گردم. سپس خود داری کنم و اجرا نکنم. زیرا بد آمدن او را

خوش ندارم و از بدحال کردن او کناره گیری کنم و به گذشت و نادیده گرفتن آن گناه بر او منت نهم و آن را ببخشایم،

زیرا دوست دارم نمازهای بسیار مستحبی را که به سبب آن روز و شب به من تقرب می جست پاداش دهم. پس این بلا را

از او بگردانم با اینکه آن را مقدر کرده بدان حکم کرده و به تعویق انداخته بودم و اجرای آن بستگی به اراده من داشت. سپس

به این هم اکتفا نکرده و اجر بزرگ نزول این بلایی که از آن معاف شده است را برایش بنویسم و محفوظ دارم و مزدش را زیاد

نمایم. در حالی که خود او به آن آگاه نیست و آزار آن بلا به او نرسیده است.

منم خداوند کریم و مهربان و رحیم ...

 

۲۷

...

صبر

 

وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ

تاریک ترین زمان شب چند لحظه قبل از دمیدن سپیده است .

امشب ماه تاریک تاریک بود ... 

ولی بود ... مثل همیشه پر نور ... 

باز همان امید واهی ... 

و امروز هم می روم و ... 

همان انتظار همیشگی ... 

خدایا فکر می کنی من لیاقتش را داشته باشم ؟ 

راستی 

آن غریب آشناتر کجاست که لحظه ای و فقط لحظه ای با او راز گویم ؟ 

بار امانتم خیلی سنگین شده است ... خیلی ...

 

۲۸

...

 

عشق پنهان

 

الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ

 

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم                       کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد

 

می دونم یه روز میاد ... به خدا میاد ...

منتظرش می مونم ...

 

۳۰

...

التهاب

 

کلیشه ... کلیشه ... کلیشه ...

کی می فهمه که تو درون من چه خبره ؟‌

خدایا تو که می فهمی؟‌ نه؟

 

31

... 

 

من مجنون نیستم

 

به خدا من مجنون نیستم ...

فقط گاهی دلم در هوای آشنایی دور کمی می لرزد ...

فقط به اوج سختی ها امید دارم ...

فقط ...

 

کجائی مهدی ؟ گفتم بمان ... خندیدی و رفتی ...

حالا بیش از همیشه بار ماندن روی کتفم سنگینی می کنه ...

راستی اونجا چطوره ؟

چقدر دلم برای آرامشت تنگ شده ...

دیدی ؟ آخرش نه حرف های تو تموم شد نه حرف های من ...

 

۳۲

...

 

ترک

 

گاهی در کشاکش درد سنگ زیرین آسیا هم ترک بر می دارد ...

به نظر می رسد با زیاد شدن بیش از اندازه سختی ها باید امید بیشتری به گشایش داشت ...

خدایا از خودت برای سربلند بیرون آمدن از آزمایش خودت کمک می خواهم ...

کمکم می کنی ؟

راستی می دانی که من تنهای تنهایم ؟

 

۳۳

...

عاشقانه

 

آیا فریادرسی هست که با نوازشی دل دردمند مرا تسلی دهد ؟

دیگر هیچ برایم نمانده ...

نه پایی برای رفتن ... نه اشکی برای ریختن ... هیچ ...

 

یکبار خواب دیدن تو به تمام عمر می ارزد ،‌

             پس نگو ،

                             نگو که رویای دور از دسترس خوش نیست ،

                             قبول ندارم ،

گرچه به ظاهر جسم خسته است ،‌

             ولی دل،

                           دریاست

تاب و توانش بیش از اینهاست ...

دوستت دارم و تاوانش هر چه باشد ،‌ باشد ...

دوست خواهم داشت،

                    بیشتر از دیروز

                                    باکی ندارم از هیچ کس و هر کس

                        که تو را دارم 

    عزیز ...

 

۳۴

...

 

پوزخند

 

می بینی چگونه اسیر پوز خند ها شده ام ؟

جهانیان همه گر منع من کنند از عشق                 من آن کنم که خداوند گار فرماید

باشه ... صبر می کنم ...

دیشب مهتاب بود ... به یاد آن شب مهتابی افتادم  ... یادت هست؟ 

فردا همان جا باز هم منتظر خواهم ماند ...

همه دلایل با پوز خندی قاطعانه می گویند او نخواهد آمد ...

اوَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ  

قَالُواْ تَاللّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ الْقَدِیمِ 

فَلَمَّا أَن جَاء الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ 

آری من باز هم همان جای همیشگی منتظرش خواهم ماند ...

۳۵

...

گرفتار

 

با دوست عشق زیباست ...

                                        با یار بی قراری ...

به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی              شد که باز آید و جاوید گرفتار بماند

 

۳۶

...

چهله

 

عشق یعنی یک شقایق غرق خون

عشق یعنی درد و محنت در درون

دیشب باز هم مهدی نیامد ...

چهل روز گذشت ...

چقدر هوای اینجا برای تنفس سنگین شده ...

کجائی مهدی ؟

...

۳۷

 

خاکستر

 

کی می توان نگفتن؟  کی می توان صبوری؟

کی می توان نرفتن؟  گیرم پری نمانده

گیرم که سوختیم و خاکستری نمانده

۳۸

...

 

یا سریع الرضا

 

اگر راضی نباشی خیلی خجالت می کشم ...

تحمل دیدن پوز خندها رو ندارم ...

 

۳۹

...

طلب

 

دست از طلب ندارم تا کام من برآید             یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

...

۴۰

...

تلنگر

 

وسط کارا ول کردیم اومدیم ...

اصلا فکر نمی کردم این ۲۰ دقیقه اونم تو یه همچین مجلسی برام اینقدر مفید باشه ...

ظاهرا همه چیز حساب و کتاب داره ،‌ وقتی نفهمیم اسمشو میذاریم اتفاق ...

فکر کنم یه تلنگری بود که جواب بعضی از سوال هام رو پیدا کنم ...

راهم رو پیدا کنم ...

 

خدایا آن گناهان من را که باعث حبس شدن دعا می شود ببخش

...