سفر


در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم          با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن 


به نظرم خیلی ها دوست دارن که زمان دقیق مرگشون رو بدونن 

شاید چون میخواهند که بدانند چقدر فرصت دارند 

اما فرصت برای چه کاری؟ 

برای زندگی؟ 

برای جبران؟ 

یا برای باور؟


باور اینکه وقت تمام شد


واقعاً تمام شد



دیشب که داشتم وصیتنامه مینوشتم به این فکر میکردم 


که زندگی شبیه یک امتحانه 


مثل کنکور 


وقتی که اعلام می کنند که وقت تمام شد


و جمع کردن پاسخنامه ها شروع می شود 


تنها فرصتی باقی می ماند برای تجربه آخرین ها 


برای زدن آخرین تست 


برای آخرین نگاه به پاسخنامه ات

 

و آرامش بعد از تحویل پاسخنامه 


آرامشی وصف ناپذیر پس از مدتها تلاش و خستگی 



این یکی دو روز عجیب در فکر تجربه ی آخرین ها بودم 


آخرین لباسی که میپوشم 


آخرین آهنگ شجریان که از ضبط ماشین گوش میکنم 


آخرین قدم زدن زیر باران


آخرین غروب  


آخرین دعا 


آخرین نماز 


آخرین غذا 


آخرین همسفر 


آخرین SMS 


آخرین عکس


آخرین لبخند 


آخرین اشک 


آخرین آیه 


آخرین گل 


آخرین نگاه

 


و تو تنها چیزی در این دنیا هستی

 

که رفتن را برایم مشکل میکند 


بار تعلقی به اندازه چهار نقطه کنار هم 


اما خوشحالم 


از اینکه آخرین تصویری که از تو در ذهنم ثبت کردم


تو بودی در کنار گلها در حالی که لبخند میزدی 


...

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:15 ب.ظ

سلام
به زندگی فکر کن مرگ همیشه در کمینه
دلم لرزید

maryam دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:00 ق.ظ http://hetav.orq.ir

چرا باید اینهمه آخرین رو در ذهنت می‌ساختی؟
مرگ به نظر من هیچ فرقی با تولد نداره. آخرین تصویری که از بطن مادرت داشتی قبل از به دنیا اومدن هیچ وقت توی این دنیا به دردت خورد؟
پس آخرین تصویرهای این دنیا هم به هیچ دردی نمی‌خورن....
باور کن....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد