سرود اشتیاق


لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا

و برخی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری نهادیم و به داود زبور را عطا نمودیم

ای خداوند، تو خدای من هستی، در صبح سحر تو را میطلبم.

جان من مشتاق توست و تمام وجودم همچون زمینی خشک و بی آب تشنه تو

تو را در جایگاه مقدست دیده ام و توانایی و جلال تو را مشاهده کرده ام. 

محبت تو برایم شیرین تر از زندگیست. 

لبهای من تو را ستایش میکنند و تا زنده ام تو را سپاس خواهم گفت

و دستهای خود را به نیایش به سوی تو دراز خواهم کرد 

جان من سیر خواهد شد و با شادی تو را ستایش خواهم کرد

شب هنگام که در بستر خود دراز میکشم درباره تو فکر میکنم 

تو همیشه مددکار من بوده ای، پس در زیر بالهای تو شادی خواهم کرد

همیشه در تو پناه خواهم گرفت و تو با دست پر قدرتت از من حمایت خواهی نمود


(بخشی از کتاب مزامیر داود (زبور) - سرود 63: کتاب مقدس، عهد عتیق) 


نگفتنی


از خودت بگویم دلتنگ میشوم 

از خودم بگویم دلتنگ میشوی 

پس بگذار چیزی نگویم

و کلمات را در لا به لای سطور دفتر ناگفتنی هایم 

زندانی کنم ... 


پ.ن. 

     « مرگ من روزی فرا خواهد رسید ... در یکی از روزهای خوب خدا ... »

یک وقتی ... دلتنگ که میشدم ... 

می آمدم و صدای ناگفتنی هایم را از میان نوشته هایت میشنیدم 

و حیف که چقدر زود به سر آمد 

و حیف ... 

راست میگفتی ... 

من خودم را در میان پیله های خود تنیده ام زندانی کرده ام ...

حیف ... 

و تو تقسیم کار کردی ... یادت هست؟ 

یکسره نوشتن را گذاشتی بر دوش من 

و یکسره را خواندن را برداشتی برای خودت 

چه تقسیم ناعادلانه ای کردی! 

حیف ... 


واژه واژه 

سطر سطر 

صفحه صفحه 

فصل فصل 

گیسوان من سفید میشوند

همچنانکه سطر سطر

صفحه های دفترم سیاه میشوند


خواستی که با تمام حوصله 

تارهای روشن و سفید را 

رشته رشته بشمری

گفتمت که دستهای مهربانی ات 

در ابتدای راه، 

خسته میشوند 


گفتمت که راه دیگری 

انتخاب کن 

دفتر مرا ورق بزن! 

نقطه نقطه

حرف حرف 

واژه واژه 

سطر سطر 

شعرهای دفتر مرا 

مو به مو حساب کن 


          «شعر از قیصر امین پور»