اشتیاق

 

سنگی که درد سکون کشیده است

رفتن را می‌شناسد

کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته است

دویدن را می‌فهمد

درختی که پاهایش در گل است

پرواز را می‌داند

 

باید از حسرت به درد رسید و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت