وقتی


وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَکَبِّرِینَ

و روز رستاخیز آنان را که بر خداوند دروغ بسته اند میبینی در حالی که روهایشان سیاه است. آیا گردنکشان را جای در دوزخ نیست؟  


وقتی ... 

خیلی از نوشته هام با "وقتی" شروع میشن 

"وقتی" یعنی یه لحظه 

یعنی چند ثانیه پشت سر هم 

ثانیه هایی که وارد زندگیت میشن 

اما بعضی موقع ها دیگه خارج نمیشن 

انگار برای همیشه توی وجودت مهر و موم میشن 

"وقتی" یعنی ثانیه هایی که نمیگذرن ... 

عبور نمیکنن ...

"وقتی" تلاش کنی چهل نفر رو خوشحال کنی 

"وقتی" بعد کلی بدو بدو احساس میکنی که اونها راضی و خوشحالن

اونوقت احساست رو تبدیل میکنی به یه شاخه گل که خیلی معطر و قشنگه 

و اون گل رو  هدیه میدی به خودت و میذاریش گوشه دلت 

تا دلت رنگ و بویی به خودش بگیره 

اما

"وقتی" ... خیلی بعدتر ... بفهمی که یکی 

یکی بین اون چهل تا 

اصلاً بهش خوش نگذشته و ناراحت بوده 

اونم به خاطر رفتار تو 

که اذیتش کرده 

و تو نمیدونستی 

اون "وقت" 

یه آتیشه تند توی وجودت زبونه میکشه 

و همه چی رو میسوزونه 

اون "وقت" 

با حسرت به گوشه دلت نگاه میکنی 

میبینی گلی که به خودت هدیه داده بودی 

با همون حالت تر و تازه ای که داشته 

همون شکلی خاکستر شده 

و حالا فقط یه فوت کم داره 

یه فوت ...

بعد تبدیل میشه به صد هزار ذره خاکستری 

که پخش میشن و میشینن روی همه جای وجودت 

اون "وقت" یه عمر طول میکشه 

که خاکسترها رو ذره ذره از رو وجودت پاک کنی 

اون "وقت" اگه خسته باشی 

اگه یه بغض خیلی سنگین پشت گلوت فشار بیاره 

اگه یه زخم کهنه ی خاکستری سر باز کرده باشه 

اگه توی مترو باشی بین یه عالمه جمعیت 

اگه انتظار همدمی رو بکشی که بفهمتت 

که بتونی دردتو بهش بگی 

که بتونی براش بغضتو بترکونی 

و آرومت کنه 

ولی نباشه

اگه با یه بغض سنگین 

و یه دل پر از حسرت

و چشمای منتظر 

خوابت ببره 

"وقتی" صبح بیدار میشی 

میبینی چند ثانیه از زندگیت عبور نکردن 

مهر و موم شدن 

و برای همیشه موندن 

برای همیشه ...

مثل خاکسترهایی که اگه زود پاکشون نکنی 

میرن به خورد وجودت 

و برای همیشه میمونن

برای همیشه ...

...


نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:51 ق.ظ

چرابهش خوش نگذشته و ناراحت بوده؟
مگه شما چی کار کردین؟

...

[ بدون نام ] شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:12 ب.ظ

شاید همون خاکسترهای وجودت خاکهایی باشند برای به وجود آمدن گلهای دیگر وجودیت!

[ بدون نام ] یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:27 ب.ظ

سلام. باور کنیدمن دیگه ناراحت نیستم. اگه نمیگفتم ناراحت میموندم. فراموش کنید.

بدتر از اینکه یه نفر رو ناراحت کنی اینه که ندونی و نفهمی که ناراحتش کردی ...

آره ... فراموشی ...

همون کار همیشگی ...

خوب بلدمش ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد