بشکن سبوی باده را، مستی تویی، مستی تویی در این سرای نیستی، هستی تویی، هستی تویی یا امامنا الرئوف حالا میفهمم که چرا هر چه به امسال نزدیکتر میشدیم هر جایی که میرفتم نشانه ای را میافتم که رنگ و بوی او را داشت انگار امسال همه چیز و همه جا او را فریاد میزنند بگذار بگویند که توهم زده ام بگذار بگویند نشانه ها اتفاقی است بگذار همه چیز را انکار کنند ولی تعجب را به وضوح میشد در چهره یکی از دوستانم دید وقتی برخی از نشانه ها را به او نشان دادم ولی خودم نمیدانستم این همه نشانه از چه خبر میدهند؟ و چند ساعت بعد فهمیدم آن هم از زبان کسی که انتظارش را نداشتم ... چه دلتنگی عجیبی دارم انگار بار هزار سال دوری را بر دوش میکشم این اواخر با هر مسافری که به سویش میرفت سلامی پر از دلتنگی همراه کردم که به آستان او برساند نمیدانم آیا مرا به سوی خویش خواهد خواند؟ نمیدانم آیا تا آن دم 88/8/8 نفس در سینه دارم؟ حالا احساس میکنم دیگر وقتش شده است میخواهم خود را برای سفر آماده کنم سفر به سوی قطعه ای از بهشت روی زمین باید خود را شستشو دهم دستهایم را، پاهایم را، چشمانم را دلم را، جانم را ... باید لباسهای تمیز و زیبا بر تن کنم باید کمی لاغرتر شوم باید موهایم را مرتب کنم باید .... نمیدانم فرصت برای آماده شدن کافی است یا نه؟
سلام
منم اسیر توهم شدم
منم گاهی به نشانه ها برمیخورم
توهم و نشانه یی که رویای دیرین رو برام شیرین تر از قبل میکنه و به زندگیم رنگ عشق بخشیده
افسوس که توهم مثل حباب تو خالیه
و من تا ابد نمیتونم منتظر نشانه ها باشم
وقتی رفتی منو دعا کن
یجورایی احساس خستگی میکنم
از احساس و درک عاجزم