-
صبر
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1385 05:21
وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ یَعْلَمُونَ تاریک ترین زمان شب چند لحظه قبل از دمیدن سپیده است . امشب ماه تاریک تاریک بود ... ولی بود ... مثل همیشه پر...
-
عشق پنهان
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1385 07:42
الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد می دونم یه روز میاد ... به خدا میاد ... منتظرش می مونم ... ۳۰ ...
-
التهاب
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1385 06:11
کلیشه ... کلیشه ... کلیشه ... کی می فهمه که تو درون من چه خبره ؟ خدایا تو که می فهمی؟ نه؟ 31 ...
-
من مجنون نیستم
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1385 05:16
به خدا من مجنون نیستم ... فقط گاهی دلم در هوای آشنایی دور کمی می لرزد ... فقط به اوج سختی ها امید دارم ... فقط ... کجائی مهدی ؟ گفتم بمان ... خندیدی و رفتی ... حالا بیش از همیشه بار ماندن روی کتفم سنگینی می کنه ... راستی اونجا چطوره ؟ چقدر دلم برای آرامشت تنگ شده ... دیدی ؟ آخرش نه حرف های تو تموم شد نه حرف های من ......
-
ترک
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1385 07:24
گاهی در کشاکش درد سنگ زیرین آسیا هم ترک بر می دارد ... به نظر می رسد با زیاد شدن بیش از اندازه سختی ها باید امید بیشتری به گشایش داشت ... خدایا از خودت برای سربلند بیرون آمدن از آزمایش خودت کمک می خواهم ... کمکم می کنی ؟ راستی می دانی که من تنهای تنهایم ؟ ۳۳ ...
-
عاشقانه
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 05:38
آیا فریادرسی هست که با نوازشی دل دردمند مرا تسلی دهد ؟ دیگر هیچ برایم نمانده ... نه پایی برای رفتن ... نه اشکی برای ریختن ... هیچ ... یکبار خواب دیدن تو به تمام عمر می ارزد ، پس نگو ، نگو که رویای دور از دسترس خوش نیست ، قبول ندارم ، گرچه به ظاهر جسم خسته است ، ولی دل، دریاست تاب و توانش بیش از اینهاست ... دوستت...
-
پوزخند
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1385 07:18
می بینی چگونه اسیر پوز خند ها شده ام ؟ جهانیان همه گر منع من کنند از عشق من آن کنم که خداوند گار فرماید باشه ... صبر می کنم ... دیشب مهتاب بود ... به یاد آن شب مهتابی افتادم ... یادت هست؟ فردا همان جا باز هم منتظر خواهم ماند ... همه دلایل با پوز خندی قاطعانه می گویند او نخواهد آمد ... ا وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ...
-
گرفتار
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1385 10:17
با دوست عشق زیباست ... با یار بی قراری ... به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی شد که باز آید و جاوید گرفتار بماند ۳۶ ...
-
چهله
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1385 07:09
عشق یعنی یک شقایق غرق خون عشق یعنی درد و محنت در درون دیشب باز هم مهدی نیامد ... چهل روز گذشت ... چقدر هوای اینجا برای تنفس سنگین شده ... کجائی مهدی ؟ ... ۳۷
-
خاکستر
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1385 04:06
کی می توان نگفتن؟ کی می توان صبوری؟ کی می توان نرفتن؟ گیرم پری نمانده گیرم که سوختیم و خاکستری نمانده ۳۸ ...
-
یا سریع الرضا
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1385 07:35
اگر راضی نباشی خیلی خجالت می کشم ... تحمل دیدن پوز خندها رو ندارم ... ۳۹ ...
-
طلب
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1385 03:37
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید ... ۴۰ ...
-
کوردل
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1385 23:42
أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ
-
تلنگر
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 22:31
وسط کارا ول کردیم اومدیم ... اصلا فکر نمی کردم این ۲۰ دقیقه اونم تو یه همچین مجلسی برام اینقدر مفید باشه ... ظاهرا همه چیز حساب و کتاب داره ، وقتی نفهمیم اسمشو میذاریم اتفاق ... فکر کنم یه تلنگری بود که جواب بعضی از سوال هام رو پیدا کنم ... راهم رو پیدا کنم ... خدایا آن گناهان من را که باعث حبس شدن دعا می شود ببخش ...
-
سرگردان
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 00:47
وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
-
تلاش
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1385 00:55
عزیزی می گفت : آدم ها برای رسیدن تلاش می کنند ولی نمی دانند که مهم تلاش است نه رسیدن ... می دانم می بخشی اما بگذار کمی ناراحت باشم ... آخر زانوانی برای گریستن و دستانی نوازش گر را می جویم ... آخر باز هم نیامد ... آخر گاهی دلم می گیرد ... آخر ... ...
-
لحظه دیدار
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1385 10:01
فردا ... همان جای همیشگی ... انتظار ... انتظار ... انتظار ... نمی دانم چرا؟ ولی حسی می گوید باید منتظرش باشم ... لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام، مستم، باز می لرزد، دلم، دستم، باز گوئی در جهان دیگری هستم. های! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ! های، نپریشی صفای زلفکم را، دست! و آبرویم را نریزی، دل! ای نخورده مست...
-
یا جمیل
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1385 23:11
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
-
پیام آور عشق
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1385 20:55
مبارک ترین چشم آفریدگان به جهان گشوده شد ... و این چشم هزار سال است که در انتظار مردی به خورشید دوخته شده ... خدایا این چشم را با دیدن او در میان حلقه یارانش به شبنم شوق بنشان ...
-
بی قراری
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 23:07
چرا به جای اینکه دنبال ۲۰ باشیم همه همت مو نو گذاشتیم ۲۵ صدم رو بگیریم ؟ چرا میون بُر نمی زنیم ؟ چرا خطر نمی کنیم ؟ چرا در و دیوار و تن و بدن ما سالم اند ؟ چرا ؟!؟... مگه چقدر وقت داریم ؟
-
زمین خورده
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 00:03
هنگامی که زمین خورده ای بر می خیزد آسمان برایش سر تعظیم فرود می آورد. الهی، از تو به بزرگواری ات می خواهم که از عطای خویش در حدی به من بخشی که دیده ام به آن روشن گردد و از امیدت به آن مقدار که خاطرم اطمینان یابد و از یقین به آن اندازه که پیشامدهای ناگوار دنیا بر من آسان گردد و به وسیله آن پرده های سیاه کوردلی از دیده...
-
میهمانی
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1385 02:07
امید تنها دلیل خوب برای ماندن است ... رفتن مهدی بدجور دلم را هوائی کرده ... امشب مهدی نیامده بود ولی هیچ کس به روی خودش نمی آورد ... شاید چون اگر بغض ها می ترکید ... امشب تلخ ترین لذت از عمیق ترین لذت های زندگی ام را تجربه کردم ... امشب بار بودن بیش از هر زمان دیگر بر دوشم سنگینی می کرد ... کجائی مهدی؟ چه زود دلم برای...
-
افسوس
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1385 01:19
چرخ زمانه می چرخد و می چرخد؛ بی هیج مدارا و تعللی می چرخد و یکی پس از دیگری آدمیان را پشت سر می گذارد و به پیش می رود. چه بی شمارند مردمانی که هق هق نفس هایشان و تضرع گام هایشان گوش فلک را کر می کند بل که قدری و فقط قدری بیش تر تاب هم راهی هروله ی چرخ را بیاورند و چه اندکند ... و چه اندکند مردمانی که سبک بال تقلای این...
-
دریغ
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1385 00:39
کُلُّ مَن عَلیها فانٍ حرفهای ما هنوز نا تمام ... تا نگاه می کنی وقت رفتن است ! باز هم همان حکایت همیشگی : پیش از آنکه با خبر شوی لحظه عظیمت تو ناگزیر می شود. آه ... ای دریغ و حسرت همیشگی : ناگهان چقدر زود دیر می شود !
-
پرواز
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1385 22:15
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی چه سبکبال با خنده ای مستانه بر لب پر کشید و رفت ... مهدی برای من یک دوست نبود یک استاد بود ... خوب یادم هست اولین درسش به من برهان صدقین در حیاط مدرسه بود و آخرینش درس عشق در جاده های...
-
داغ استاد
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1385 00:54
میگن استاد داره از بین ما ... چه طور دل بکنم ... چه طور ؟ اومد ... یه تنه زد ... خندید ... حالا داره میره ... گاهی خیلی دلم ابری میشه ... در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
-
قمار
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1385 00:25
خُنُک آن قمار بازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
-
اقرار
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1385 01:45
من طغیانگر نیستم ...
-
آبنبات
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1385 00:31
ی کی نیست بگه بابا بی انصاف من اونقدر بچه ام که به عشق یه آبنبات چوبی حاضرم هزار و یک کار کنم که آبنبات رو بدن دستم .... 23 سال که گذشت ... میگم پس آبنباته کو؟ میگن مگه تو هزار و یک کار رو کردی؟ میگم نه ولی مگه شما نگفتین که تو ده تاشو بکن ما میکنیمش هزار تا؟ میگن داری زیادی دخالت میکنی ها ... به تو چه؟...
-
یا کاشف الکروب
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1385 00:23
خدایا، دلم محجوب و نفسم معیوب و عقلم مغلوب است هوای نفس بر من چیره گشته اطاعتم اندک و نافرمانی ام بسیار است زبانم به گناهانم اقرار دارد پس چاره ام چیست ای پرده پوش عیب ها و ای دانای نادیدنی ها و ای برطرف کننده اندوه ها؟