تلنگر

 

وسط کارا ول کردیم اومدیم ...

اصلا فکر نمی کردم این ۲۰ دقیقه اونم تو یه همچین مجلسی برام اینقدر مفید باشه ...

ظاهرا همه چیز حساب و کتاب داره ،‌ وقتی نفهمیم اسمشو میذاریم اتفاق ...

فکر کنم یه تلنگری بود که جواب بعضی از سوال هام رو پیدا کنم ...

راهم رو پیدا کنم ...

 

خدایا آن گناهان من را که باعث حبس شدن دعا می شود ببخش

...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
محمدرضا جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:21 ب.ظ http://notefalsch.persianblog.com

آشنایان ره عشق در این بحر عمیق ... غرقه گشتند و تو محسن هنوزم خشکی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد