تلاش

 

عزیزی می گفت :

آدم ها برای رسیدن تلاش می کنند ولی نمی دانند که مهم تلاش است نه رسیدن ...

 

می دانم می بخشی اما بگذار کمی ناراحت باشم ...

آخر زانوانی برای گریستن و دستانی نوازش گر را می جویم ...

آخر باز هم نیامد ...

آخر گاهی دلم می گیرد ...

آخر ...

...

لحظه دیدار

 

فردا ... همان جای همیشگی ... انتظار ... انتظار ... انتظار ...

نمی دانم چرا؟ ولی حسی می گوید باید منتظرش باشم ...

 

لحظه دیدار نزدیک است

باز من دیوانه ام، مستم،

باز می لرزد، دلم، دستم،

باز گوئی در جهان دیگری هستم.

 

های! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ!

های، نپریشی صفای زلفکم را، دست!

و آبرویم را نریزی، دل!

ای نخورده مست

لحظه دیدار نزدیک است.

...