بهانه

 

 قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلّهِ رَبّ‏ِ الْعالَمینَ‏

 

حالا تو هم بر فغان‌های هر لحظه این نوزاد خرده می گیری

آه که وقتی وجودت بی مخاطب باقی بماند چقدر تنهایی آزار دهنده می‌شود

حتی اگر غرق در میان اردی ‌بهشت باشی

آخر تو از این من بی سامان چه میدانی ؟

 

بگذار این سکوت تنها محرم رازهایمان باقی بماند

رازی که تنها تو میدانی و خدایی که در همین نزدیکی است

دلم بسیار نازک شده است

اگر اکنون این سکوت بشکند

دیگر نخواهم توانست قامت راست کنم

حالا بیش از هر زمان دیگری به آرامش کلامت احتیاج دارم

بهانه می‌خواهی؟

تمام دل تنگی های من بهانه تو

 

نظرات 2 + ارسال نظر
بهار شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 10:46 ب.ظ

هم حسی غریب یا شایدم قریبی با تک تک جملاتتون دارم.
احساس می کنم هر چه در درون دارم و نمی تونم بیان کنم
لابه لای این سطور پیدا می شه کرد ...

چون آهوی گمگشده به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم

[ بدون نام ] یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:20 ق.ظ

سلام
ما برای رسیدن به هدفه که تلاش میکنیم
شاید این تلاشه که مهمه نه رسیدن
یادته؟
کاش اونروز تکنولوژی هم کم نمیاورد وگرنه اینقدر برام معما نبودی
هر چند دیگه فرقی نمیکنه
در پناه حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد