هو

 

زندگی را لحظاتی است به زیبایی طلوع خورشید ...

که دلم می‌خواهد در آغوشی تنگ بفشارمشان ...

که دلم می‌خواهد دستان گره خورده‌ام را قفسی سازم که برای همیشه در آغوشم بمانند ...

که دلم می‌خواهد در رنگ و بو شان غرق شوم ...

رنگی زیبا تر از رز های هلندی ... حتی خوش رنگ تر از گل های رز باغچه‌مان ...

بویی خوشتر از ادکلن های  فرانسوی ... حتی خوش بو تر از گل های محمدی باغچه‌مان ...

دلم می‌خواهد با تمام ذرات وجودم بنگرمشان ...

دلم می‌خواهد صورتم را آرام آرام نزدیکشان کنم ...

دلم می‌خواهد در عطر تندشان دیوانه وار گم شوم ...

دلم می‌خواهد به آرامی بر لطافت شان بوسه‌ زنم ...

دلم می‌خواهد بچشمشان و طعم خوششان را زیر زبانم برای همیشه نگاه دارم ...

طعمی خوش تر از عرق بید مشک ... حتی خوش تر از غذای نذری مادرم ...

دلم می‌خواهد آنقدر درشان شناور بمانم تا کد آنها در دی. ان. ای. سلولهایم جای گیرند ...

تا در تولدی دوباره از جنسشان شوم ...

تا تمام ثانیه‌های پشت سر و پیش رویم رنگ و بو و طعمشان را بگیرند ...

تا چشم و مشام و زبان همگان بیدار شود ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
شبنم شنبه 20 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:58 ب.ظ

لحظه های ناب...خوش به حال اون هایی که کل زندگیشون نابه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد